پاسخ من به سوالی که شاید پرسش کسان دیگری هم باشد...

گاهی انسان احساس می کند

"عاشق شده" یا از آن بدتر "دارد عاشق می شود"

و چون برای عاشق شدن ترجمه دقیقی وجود ندارد و همه چیز حول همان احساس می گردد

رهیدن از این دام الزامی است.

هزینه این رهیدن گاه سنگین است اما هرچه باشد می ارزد...

به تجربه اعتقاد پیدا کرده ام...

اتفاقات بدی که پیش می آیند

اصلا چیزی نیست که ما دوست داریم

"همان چیزی است که برای ما بهتر است"

راه بی پایان...

فرقی نمی کند چه شغلی داشته باشی

مهم این است که بمانی و تا آخر راه را بروی...

یکی از مهمترین مرزهای باریک تر از مو...

تلاش برای فهمیدن تفاوت میان تعقل و تخیل

  یکی از دشوارترین مراحل زندگیم شده...

ای کاش عمل هم می کردم...!

ترجیح می دهم بگردم و همفکر بیابم

تا اینکه بجنگم و همفکر بسازم

تا یافتن جواب باید صبر و جهد را پیوند زد...

نمی دانم با می دانم هایم چکار کنم

حالا در مورد نمی دانم هایم از من می پرسند:

چکار باید کرد؟!

چرا گوشی نمی دانم من را نمی شنود؟!

دم خانم ها گرم...

هرگز همسر هیچ خانمی را نقد نکنید؛ اگرچه خواهرتان باشد...

بهتر است با خانمی که از شوهرش گله می کند و عیوبش را می گوید

به عنوان مخالف نسبی مواجه شوید.

در نقد همسر یک مرد هم زیاده روی نکنید...!

اشتباه مغرور

مغرور کسی است که همه پلهای پشت سرش را خراب می کند.