همیشه با لبخندی گرم پاسخ می دهد و ما...!!!
از مثل بودن های این ایام بگریز
تا جزء نا اهلان عالم جا نگیری...
مردم به اینگونه بودن عادت کرده اند
وهمچنان گروهی احمقانه معتقدند:
ترک عادت موجب مرض است...
غافل از آنکه اصل عادت مرض است...
"از خودم ناراحتم"
که هم کم کاری کردم و هم کم کار کردم...
اگر من مسیر را درست می رفتم اکنون آنچه نسل جدید می دیدند اینچنین چرک آلود و غم اندود نبود...
عذر می خواهم، اگرچه نه دردی از آنها درمان می کند و نه من را تبرئه...
"تکرار؛ تمرین نیست"
عدم فهم همین جمله کوتاه اسیر شیطانمان کرده و از آنچه هستیم دورمان کرده...
تکرار مضموم نیست اما در تکرار ماندن و عادت به تکرار مضموم است و ما را تکراری میکند...
وقتی ببینی همینها را می بینی...
وقتی نبینی آنچه در خیالت می سازی را می بینی...
خدایا کمک کن در وهم زندگی نکنیم
و واهمه داشتن از آنچه هست را
به فرار، به دنیای وهم آلودِ خیال ترجیح ندهیم...
ما بیش از حد خدا را مسئول می دانیم
آنقدر که یادمان می رود خدا تقسیم
وظیفه کرده
و وظیفه ما را غر زدن قرار نداده
بلکه شنیدن و حل کردن قرار داده است...
هرکس میخواهد بداند عیب کار از کجاست؛ خوب خودش را ببیند...
اگر ندید و نفهمید که عیب کار از کجاست؛
بداند که هرگز اصلاحی در کارش رخ نخواهد داد...!!!
اگر در مسیر نیستیم باید با یک تغییر عاقلانه به مسیر برگردیم...
"باید" تغییر کنیم والا...
خیلی دوستت دارم و به همین دلیل:
"از این به بعد تا حجابت کامل نباشد برای دیدنت نمی آیم"
ما نسل افسردگی های پس از رسیدنیم...
از بس که همه چیز را برایمان بزرگ می کنند اما نیست!
بعد از رسیدن به دانشگاه، بعد ازدواج، بعد مدرک، بعد شغل و...