ظرفیت شوخی...
سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۷ ق.ظ
داشت فلسفه می خواند که ارشد شود!
رو به رویش نشسته بودم.
اذان که داشت شروع می شد صندلی را عقب کشیدم و نیم خیز شدم که برخیزم.
گفت: میروی نماز بخوانی؟!
گفتم: آری.
گفت: خدا که به نماز تو محتاج نیست!
گفتم: هست. اله من هست اما اله شما را نمی دانم!
خندید و گفت: شوخی کردم!
گفتم: اما من کاملا جدی گفتم.
تا زمانی که الهم هواست خیلی به نماز من محتاج است، بعد که الله شد من به او محتاج خواهم بود!
گفت: بابا جدی نگیر، منم مسلمانم و خودت که دیدی نماز هم میخوانم!
گفتم: مسلمانی ولی ظرفیت شوخی نداری!
پاشو که شوخی شوخی داره جدی جدی دیر میشه!
۹۲/۰۴/۰۴