نمی دانم با می دانم هایم چکار کنم
حالا در مورد نمی دانم هایم از من می پرسند:
چکار باید کرد؟!
چرا گوشی نمی دانم من را نمی شنود؟!
چرا گوشی نمی دانم من را نمی شنود؟!
هرگز همسر هیچ خانمی را نقد نکنید؛ اگرچه خواهرتان باشد...
بهتر است با خانمی که از شوهرش گله می کند و عیوبش را می گوید
به عنوان مخالف نسبی مواجه شوید.
در نقد همسر یک مرد هم زیاده روی نکنید...!
وقت تنگ است و دشمن تا درون اتاق های خوابمان هم نفوذ کرده!
از طرفی هم می دانیم:
هیچ کاری بدون آموزش و تمرین درست انجام نمی شود!
چه باید بکنیم؟!؟
قبل از انجام هر کاری سنجیدن جوانب کار حتی اگر غر زدن نامیده شود الزامی است.
هنگام اجرای هر کاری فقط انجام وظیفه ای که پذیرفته ایم و در صورت وجود توانِ مضاعف، کمک به سایرین.
بعد از هر کاری فقط تجارب حاصل از آن کار موضوعیت دارد.
بعضی ها منطق مبتنی بر نه دارند.
بعضی از این بعضی ها منطقشان از منش مبتنی بر طلب اصلاح می آید.
به همین جهت در نگاه نیت مدار من قابل تقدیرند اما...
اما تردیدی نیست که در نگاه بازخورد مدار اجتماع سود مبنای موجود
این منطق امری غیر ممدوح و مخرب تلقی می شود.
"چونکه صد آمد نود هم نزد ماست"
آخه این چه حرفیه؟!
ما باید از صد نگری بپرهیزیم.
انسانها را باید هنگام معامله شناخت
وقتی پای منافعشان در میان است
اگر در معامله تو را فروختند، که هیچ...
اما اگر از نفعشان برای خرید دلت گذشتند
به اندازه گذشتشان از سود به آنها دل بده...
تا وقتی که پیدا کردن مقصر مهمتر از انجام کارهای عقب مانده است
ما همینجا، درجازنان، مشغول غر زدن خواهیم ماند
خوب حرف زدن را تمرین می کنیم چون به آن نیازمندیم.
اما نباید فراموش کنیم:
اگر خوب گوش دادن را تمرین نکنیم به خوب حرف زدن هم نیاز نداریم...!
به حقوق هم احترام بگذاریم...
محترم شمردن انسانها حق آنهاست
حتی اگر مطابق پسند ما هم نباشند
خیلی طنز است...!
ساعتها برای فرار کردن از کاری که قول داده ایم انجامش بدهیم نقشه می کشیم
در حالی که انجام آن کار یک ساعت طول می کشد!
در نهایت آنچه اتفاق می افتد از دست رفتن اعتبار ماست!!!
ما نصیحت زده شده ام!
از شنیدن جملات نغز تنها برای لذت بردن و پرکردن وقتهای فراقتمان استفاده می کنیم.
درست مثل بدنی که به دلیل کثرت استعمال از دارویی در مقابل آن مقاوم شده است.
حالا هی فن بیان بیاموزیم؛ شیوا گفتن و رسا نوشتن را تقویت کنیم
حاشا نفوذ بیشتر کلام...!
من باور دارم که در قبال جامعه، بالاخص نسل بعد و نسل های بعدتر، مسئولم
و اگر در قبال آنها کمکاری کنم به تاریخ بشریت مدیون خواهم بود.
من باور دارم که دنیا پایان نزدیکی دارد و
عالم پس از آن را، هرچه باشد(حتی اگر نباشد!)
به دنیا ترجیح می دهم.
من باور دارم که هیچ ارزشی نباید جایش در زندگی خالی باشد و
تحصیل علم، سلامت، کار، مردم داری، خانواده دوستی و... را
"ارزش می دانم"
من باور دارم که اسلام بهترین و تنها راه دوستی با خداوند است
من باور دارم که آنچه هست؛ هست
اما آنچه نیست، می تواند باشد.
پس از شرایط موجود گله و شکایتی ندارم.
من باور دارم که در جهان تنها سه عنصر مهم وجود دادرد
خدا، انسان و شیطان
پس هیچ دشمنی جز شیطان و دوستانش وجود ندارد
و
هیچ دوستی جز خدا و دوستانش وجود ندارند.
روزگار من را به یاد چاه تنهایی امام عارفان می اندازد!
دیگر هر آرزوی زیبایی را باید آرام زمزه کرد...